در واقع داستان کوتاه عشق نشان می دهد هر کسی از دید خودش به عاشقی وعشق نگاه می کند. از آن جایی که این داستان نکته های پندآموز نیز دارد، خواندن آن خالی از لطف نیست.
دختری کنجکاو می پرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟ دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه.
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست. پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است.
رهروی گفت: کوچه ای بن بست.
سالکی گفت: راه پر خم و پیچ است.
در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ.
دلبری گفت: شوخی لوسی است.
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند.
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه است.
عاشقی گفت: بار سنگین عشق بر شانه خانمان سوز است.
شیخ گفتا: گناه بی بخشش است.
واعظی گفت: واژه بی معناست.
زاهدی گفت: طوق شیطان است.
محتسب گفت: منکر عظماست.
قاضی شهر گفت: حد هشتاد تازیانه به پشت است.
جاهلی گفت: عشق را عشق است.
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت است.
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن از دور خوش است.
دیگری گفت: از آن بپرهیزید و دوری کنید.
چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!
لحظه های زندگی تان سرشار از عشق و محبت
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
Δ
این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.
All Rights Reserved . Copyrights 2020